×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

داستانی

مادر زیباترین واژه

 

فرخنده ميلاد با سعادت  ، بزرگ بانوي عالم امکان ، گلدسته ي آستان قدسي ، حضرت فاطمه ي زهرا سلام الله عليها  و همچنين روز نکو داشت مقام والاي مادر ، بر همگان بخصوص بر مادران بزرگوار و ايثار گر ، تبريک و تهنيت عرض ميکنم و روزشان را به صد سال فرحبخش از خداوند منان خواهانم

 

سلام این بار متنوع آمده ام

این به مناسبت روز زن

روزی از ميلتون، شاعر معروف انگليسی پرسيدند: چرا وليعهد انگلستان می تواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشيند و سلطنت کند؛ اما تا هيجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند؟

گفت: بخاطر اينکه اداره کردن يک مملکت از اداره کردن يک زن بمراتب آسانتر است!

یک خاطره

قرار بود در یکی از شهرهای محروم و در بین مردم عادی سخنرانی کنیم و از مصیبتهاشان بشنویم. خواب و خوراک نداشتیم که چه میشود آنها چقدر از من ناراضی هستند. من که کاری برایشان نکرده ام. نکند جلوی دوربینهای خبری ما را سنگ روی یخ کنند.

خلاصه آن روز از راه رسید ما برای سخنرانی رفتیم جمعیت زیادی آمده بودند که یکصدا مرا تشویق می کردند همه و همه به جر یک نفر!

قیافه هاشان چقدر آشنا گوئی سالهاست با آنها زندگی کرده ام. البته همه و همه به جز یک نفر!

ما هر چه می گفتیم آنها تائید می کردند و اظهار رضایت و باز همه و همه به جز یک نفر!

مجلس که تمام شد وزیرالوزرا را پیش خود خواندیم که دستت درد نکند مجلس خوبی بود ولی چرا فکری به حال محافظت از ما نکردی از بچه های گارد جاویدان و نیروی ساواک نیاوردی؟

اون هم لبخندی معنی دار زدو گفت اینها که دیدی همه از سربازان گارد و ساواک خودتان بودند در لباس مبدل�. همه و همه به جز یک نفر! 

از خاطرات طنز شاه

 

از فریدون مشیری بشنویم

  بنشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته اس                                          

   بگذار تا سپيده بخندد به روي   ما                                               

بنشين، ببين كه دختر خورشيد "صبحگاه"

حسرت خورد ز روشني آرزوي ما

***

بنشين، مرو، هنوز به كامت نديده ايم

بنشين، مرو، هنوز كلامي نگفته ايم

بنشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته است

بنشين، كه با خيال تو شب ها نخفته ايم

***

بنشين، مرو، كه در دل شب، در پناه ماه

خوش تر ز حرف عشق و سكوت و نگاه نيست

بنشين و جاودانه به آزار من مكوش

يكدم كنار دوست نشستن گناه نيست

***

بنشين، مرو، حكايت "وقت دگر" مگوي

شايد نماند فرصت ديدار ديگري

آخر، تو نيز با منت از عشق گفتگوست

غير از ملال و رنج از اين در چه مي بري؟

***

بنشين، مرو، صفاي تمناي من ببين

امشب، چراغ عشق در اين خانه روشن است

جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز

بنشين، مرو، مرو كه نه هنگام رفتن است!...

***

اينك، تو رفته اي و من از راه هاي دور

مي بينمت به بستر خود برده اي پناه!

مي بينمت - نخفته - بر آن پرنيان سرد

مي بينمت نهفته نگاه از نگاه ماه

***

درمانده اي به ظلمت انديشه هاي تلخ

خواب از تو در گريز و تو از خواب در گريز

ياد منت نشسته برابر - پريده رنگ -

با خويشتن - به خلوت دل - مي كني ستيز

یکشنبه 9 خرداد 1389 - 1:05:26 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

19519 بازدید

6 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

9 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements